بر منزلت و قدرش یزدان كند اقرار

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

برخیز شتربانا، بر بند كجاوه                كز چرخ عیان گشت همى رایت كاوه
از شاخ شجر برخاست آواى چكاوه           وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه            در دیده من بنگر دریاچه ساوه

وز سینه‏ام آتشكده پارس نمودار

 


از رود سماوه ز ره نَجد و یَمامه         بشتاب و گذر كن به سوى ارض تِهامه
بردار پس آنگه گهرافشان سرِ خامه          این واقعه را زود نما نقش به نامه
در ملك عجم بفرست با پِرّ حَمامه       تا جمله ز سر، گیرند دستار و عمامه

جوشند چو بلبل به چمن ، كبك به كهسار....


 

فخر دو جهان خواجه ی فرخ ، رخ اسعد               مولاى زمان ، مهتر صاحب‏دلِ امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید                    پیغمبرِ محمود ، ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلّد                   این بس كه خدا گوید: ما كان محمد

بر منزلت و قدرش یزدان كند اقرار

 

اندر كف او باشد از غیب مفاتیح                       واندر رخ او تابد انوار مصابیح
خاك كف پایش به فلك دارد ترجیح                      نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملك‏العرش به ما ساخته تصریح                      وین معجزه‏اش بس كه همى خواند تسبیح

سنگى كه ببوسد كف آن دست گهر بار

 

اى لعل لبت كرده سبك سنگ گهر را          وى ساخته شیرین كلمات تو شكر را
شیرویه به امر تو دَرَد ناف پدر را                انگشت تو فرسوده كند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افكند سپر را              آهوى ختن نافه كند خون جگر را

تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار

 

اى مقصد ایجاد سر از خاك به در كن            وز مزرع دین این خس و خاشاك به در كن
زین پاك زمین مردم ناپاك به در كن            از كشور جم لشكر ضحاك به در كن
از مغز خرد نشئه تریاك به در كن                  این جوق شغالان را از تاك به در كن

وز گله اغنام بران گرگ ستمكار

 

اى قاضى مطلق كه تو سالار قضایى            وى قائم بر حق كه درین خانه خدایى
تو حافظ ارضىّ و نگهدار سمایى               بر لوح مه و مهر فروغىّ و ضیایى
در كشور تجرید مِهین راهنمایى            بر لشكر توحید امیرالامرایى

حق را تو ظهیرستى و دین را تو نگهدار

 

 

ادیب الممالک فراهانی

 

 

 


موفق ها ونا موفق ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

* دانش آموز معلم (دانش آموزان دانشسرا را دانش آموز معلم می گفتند . مثل دانشجو معلم ) بودم که کتاب « موفق ها و نا موفق ها » را خریدم . از یک کتابفروشی در کوچه سهم السلطان ( یا سام السلطان ) اراک . کتابفروشی متعلق به اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان .
 مقالات این کتاب - پیش از آن - در مجله ی رشد معلم چاپ شده بود .  استاد علی فرخ مهر با آن قلم شیوا و دل نشینش هر بار معلمانی را دست مایه ی نوشتن ساخته بود . از مدیری که همه ی فکر و ذکرش بالا بردن سود بوفه ی مدرسه بود تا مدیری که کنکوری می اندیشید . او اگر از بدها و بدی ها می گفت اما از خوب ها و خوبی ها نیر بسیار می نگاشتنگاشته بود . همین که تنها وجه مثبت یا منفی معلمان را ندیده و ننوشته بود باعث می شد شما گرم خواندن کتاب بشوی . 
حالا که پانزده سالی از عمر معلمی ام گذشته با صدها معلم و مدیر و ... دیدار  اداری ، کاری ، عاطفی داشته ام و از سطور پیشانی هایشان ،  آن ها را - که مثل یک کتاب بوده اند - خوانده ام و زیبایی کار استاد فرخ مهر  را تحسین کرده ام . حقیقت این است که چاپ های مختلفی از این کتاب ها - چه خوب و چه بد - هر ساله در کنار ما تجدید چاپ شده اند و ما آن ها را ورق زده ایم و خوانده ایمشان . کتاب هایی رنگی و سیاه و سفید . کتاب های یک بار خواندنی و کتاب هایی که باید در ویترین گذاشتشان و صد البته ما نیز یک کتابیم - خوب یا بد -  مثل بقیه کتاب ها ، برای دیگران تجدید چاپ شده ایم و آن ها نیز ما را ورق زده اند و خوانده اند. کاش فرصتی بشود از این کتاب های موفق و نا موفق بنویسم . این کتاب ها ویژگی های مختلفی دارند مثل همین کتاب ها که هر روز ما با آن ها سر و کار داریم و قیصر امین پورِ عزیز خیلی دقیق ویژگی این کتاب ها را بر شمرده است.

**روز دوشنبه ۲/۱۰/۹۲ با  همکاران مسافرتی یک روزه به شهر « امروهه» داشتم . شهری در ایالت اوتراپرادش هند . این سفر یک روزه سرشار بود از دیدنی ها و شنیدنی هایی که گفتن آن ها مجالی فراخ می طلبد که انشالله بماند طلب شما .