وقتی که خدا ...
شعر مولودی سرود مدح حضرت
شعر مولودی سرود مدح حضرت
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا مدیر1 اجازه منو میشناسید آقا
یادتونه ده کوثر بودم شاگرد شما ؟
یاد اون روزا به خیر برنج می دادین به ما
ما را می بردین به اوج تا اون بالا بالاها2
آقا یادتون میاد انار می کردین دون دون
یکی یه قاشق پر می دادین به هممون3
آقا اجازه بدین بازم شاگرد بمونم
درس محبت را من از چک هاتون4 بخونم
آقا شما همیشه معلم من هستید
دستتون رو می بوسم چقدر خسته هستید5
پی نوشت ها
1- در روستا ما همه ی معلم ها را با عنوان « آقا مدیر » می شناختیم
2- آقا مدیر کلاس اول من- آقای رحیمی - یک روز برنج درست کرده بود و برای هر یک از دانش آموزان کلاس اول یک قاشق برنج داد .
3- یک روز چند انا را دانه دانه کرده بود و هر دانش آموز یک قاشق داد و عجب مزه ی دلنشینی داشت
4- یک سیلی آب دار هم در بهار سال 1362 نوش جان کرده ام از آقای رحیمی .
5- این شعر را در سال 1389 سرودم و در یک مراسم بزرگداشت مقام معلم در حضور 400 معلم شهرستان شازند تقدیم کردم به آقای رحیمی . مراسمی که اشک خیلی از معلم ها در آمد !
این شعر را به مناسبت روز معلم سال 1393 با کمی اصلاحات تقدیم می کنم به همه ی معلمان عزیزم :
- آقای صفر علی رحیمی . کلاس اول ابتدایی
- آقای جوزن کلاس دوم و سوم ابتدایی
- آقای رحیمی کلاس چهارم ابتدایی
- خانم امیری کلاس پنجم ابتدایی
- وهمه ی معلمان خوبم در دوره ی راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه . انشالله در یک فرصت فهرستی از معلمانم را در ذیل همین پست قرار خواهم داد تا سپاس گفته باشم همه ی آن را که در من شور و شوق و اشتیاق آفریدند...