تقدیم به شهید سیاوش امیری
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی که علم به دست تو می دادند
مردی و شرف ز شانه هایت گل کرد
هرچند در این شهر تو را نشناسند
در کوچه ولی نشانه هایت گل کرد
شهباز و قُرُقدر و دنـــــــــا و سبلان
پیش قد تو حضیض وکوچک هستند
شازند و سیاوش و دلیری و غرور
در غربتشان شبیه هم ، تک هستند
ده شب که درآن قله اذان می گفتی
هر لحظه خدا تو را فراتر می برد
سرداری و بی سری سر افرازت کرد
دشمن به شجاعت تو حسرت می خورد
شور ظفر تو در کتاب آوردند
لب تشنگی ات ، که کربلایی شده ای
به به چه سعادتی تو را بخشیدند
ازخود که گذشته ای ، خدایی شده ای
از مـــــاه نگاه جاودانیش پیدا بود
روح شرفش در آسمان ها ساریست
شک نیست سیاوش امیری اکنون
در خـــــون دلاوران ایران جاریست
ما مانده در این غربت و زندان تنیم
ای کاش عنایـــتی به مـــاهــــا بکند
روزی که سـر سفره ی زهرا وعلیست(ع)
از دور اشــــــارتی بـــه مـــــاهــــا بکند
۲۶/۹/۱۳۹۰
حسین مولوی ده کوثری
اراک
بعدا نوشت :
امروز پنجم دی ماه ۱۳۹۰ کتاب « خبردار » نوشته ی سعید وفایی درباره شهدای آموزش دفاعی و شهید سیاوش امیری با حضور مدیرکل حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس استان مرکزی و جمعی از مسئولان استانی وشهرستان در منزل شهید و توسط مادر وی رونمایی شد . من هم توفیق حضور در این مراسم را پیدا کردم وشعر بالا را که تقدیمش کرده ام به آن شهید بزرگوار ، خواندم . انشا الله روزی که سـر سفره ی زهرا وعلیست (ع) از دور اشــــــارتی بـــه مـــــاهــــا بکند....

بسم الله الرحمن الرحیم