نازنین زهرای بابا
بسم الله الرحمن الرحیم

نازنین زهرای بابا حالا دقیقا چهار ماه و بیست روزه است .شیرین شیرین . با آن نگاه های آسمانی اش عجیب دلبری است وبا خنده هایش زندگی ام را بهشتی کرده است . هرلحظه لحظه عمرم را عجین کرده با شکر وسپاس به درگاه خالق بی همتایی که از عدم چنین موجود با وجودی آفریده است .
هر خنده اش در زندگی من رویش یک آیت است در بوستان تفکر و اگر به این آیت ها به دیده تحقیق نگریسته شود انسان نباید سر از سجده شکر بردارد .
از خدا خواسته ام توفیق دهد که دو گل باغ زندگانی من را ـ محمد جواد دلبند ونازنین زهرای بابا ـ مودب کنیم به آداب قرانی وصالحشان گرداند آنها را همان که از نیست با وادی وجود کشانده و چه خوب هدایت کننده ای است .
شعر زیر یادگاری باشد برای این نازدانه دختر که بداند این پدر چه سعادتمند است و به واسطه ی او خدا باران رحمتش را بر کویر زندگی اش جاری کرده است ...
نازنیــن زهـرای بابایـی ولــــی
ناز بر ذرات عــــالـــم می کنـی
می خرم ناز تو را ای نازنیـــن
مست ولبریزاز زلالم می کنـــــی
وقــتی از ره می رسم با خنده ات
خستگی هایم فـــراموشــم شود
اوج می گیرم چو مه در آسمـــان
نازنیــــن وقتی در آغوشــــم شود
هر نگــــاهت امتداد آیتــــی است
در کتــــاب زندگیـــــم جاری است
تا ابد لبخندت ای شیریــــــن ترین
در وجودم مستدام و ســاری است
پیش داداشت چه می خندی ، بدان
این جــــــوادم نازنینی دیگــــــر است
حلقه ی گوشت کن ایــن پند پدر
دسته ای گل نه از آن هم بهتر است
ای خدای مهــــــربـــــان ـ نازنــــین
شکر بی حد حق ذاتت را ســــزاست
نازنین شاید بزرگ است وعزیز
خادمی کوچک برای مصطفاست
۲۸/۸/۸۷
اراک
بسم الله الرحمن الرحیم