یک شعر یک خاطره 14
بسم الله الرحمن الرحیم

بهمن ماه را از ان وقتی که شناختم همراه با شور حماسه بوده است . جای انانی که ابتدا این شور وحماسه را افریدند بخیر و یاد آنانی که ان را در امتداد زمان تداوم بخشیدند جاویدان باد .
بهمن ماه ۵۷ طفلی بیش نبوده ام . تقریبا دوسال ونیمه وبه یقین چیزی از آن به یاد ندارم اما از کلاس پنجم ابتدایی که تقریبا اولین سال حضورم در فعالیت های فوق برنامه و گروه سرود بود بهمن ماه برایم هیجان می آفریند .
یادش بخیر خانم امیری معلم کلاس پنجمم را که سرودی را یک روز مانده به جشن داد تا تمرین کنم و بخوانم (من قسمت اول را تک خوانی می کردم وگروه قسمت دوم را جمع خوانی می کرد ) :کیست که روشنگری افروخته ............................................روح خدا خمینی
وسرود معروف :
۲۲ بهمن ........۲۲ بهمن
روز از خود گذشتن........ روز پیروزی ما
روز شکست دشمن .
یک ماهی همه بچه ها ومعلم ها بسیج بودند برای تدارک برنامه سرود ونمایش برای یک جشن مفصل در مسجد که همه اهالی روستا هم دعوت می شدند .همه ی میزهای چوبی قدیمی مدرسه را برای ساختن سن به مسجد می بردیم . چقدر شور انگیز بود .اول ، دوم وسوم راهنمایی همین طور نقش آفرین بودم در حد بضاعت ناچیز خویش، حتی سالی که ترک تحصیل کرده بودم اقای بیات معلم راهنمایی روستا کسی را فرستاد دنبال من تا نقش یک پیرمرد را بازی کنم در نمایشی که قرار بود خطر اعتیاد را گوشزد کند . بهمن ماه سال ۱۳۶۹.
سال اول تحصیل در دانشسرا در شازند نقش یک معلم و سال دوم نقش یک راهب مسیحی وسال چهارم نقش یک استاد دانشگاه را بازی کردم وهر سال همین نقل حماسه واین جریان شور انگیز به اشکال مختلف درمیان ما و همه مردم تکرار می شود .
همه این ها در بهمن بود وهمه عشق ما این بود که بهمنی برسد تا هیجان ها غلیان کند و استعدادها شکوفا شود .
بعدا هم که معلم یا مدیر شدم همین شور افرینی ادامه داشت .
الحمدلله !
از برکت انقلاب و خون شهدا بهمن ماه اردیبهشت دلهاست . سال ها خون دل خوردن مردان وزنان این مرز پاک متبلور شد وشد انقلاب .
کوهری که نامردمان زیادی تا کنون خواسته اند ان را از دامن این ملت بدزدند اما نتوانسته اند . وبرای حفظ ان چه خون های پاکی که به زمین ریخته شده ....
الحمدلله !
چندروز پیش دوره ضمن خدمتی داشتیم در شهر خمین . علاوه بر شیرینی های یک اردوی دو روزه با همکاران که طراوت خاص خود را داشت حضور در شهری که در دامن خویش مردی را هدیه جهان کرد که بی تردید راه های اسمانی را خوب شناخته بود خودش درس دیگری است ...
زیارت بیت امام (ره) از برنامه ها جنبی این حضور در خمین بود . نه این که به یک خانه آن هم با قدمت تقریبا ۲۰۰ ساله اصالتی قائل باشم . نه !
اما یاد آوردن خاطرات کودکی بزرگ مردی که صدای توحیدیش هیمنه کفر وشرک را در هم ریخت به انسان تفکر می آفریند :
چه کرد این مرد که چنین جاودانی شد ویادگار او همچنان بر تارک آزاد مردی جهان می درخشد ؟
مردی از سرزمین آفتاب !
تا آفتاب می تابد یاد تو در دلهای ما همچنان حرارت انقلابی دارد . امام من !
وبشنوید از زبان قیصر شعر ایران :
مردی که طلایه دار مردان خداست
از طایفه نور نوردان خداست
قطبی که مدار چشم او قبله نماست
قلبش گل افتاب گردان خداستو صدیقه وسمقی :
آمد آمد سبوی خورشید به دوش
از تشنه لبان نور،ُ برخاست خروش
خورشید شدیم ما هزاران خورشید
از بس که زجام نور فرمود : بنوشبهمن ماه سال ۷۱ که چهاردهمین بهار انقلاب در دل های مردم نور می افشاند دانش آموز سال اول دانشسرای شازند بودم . شعر زیر که سرشار است از ناشی گری های یک جوان محصول عشق بهمن ماهی من است .
بیت اول آن از حافظ تضمین شده و باقی ابیات با همه اشتباه هایش نشان دهنده جریان انقلابی گری در نسل دوم انقلاب است :« رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
که نقش جور ونشان ستم نخواهد ماند »
گذشت ورفت آن شب تاریک وغم آلود
وسرزد آن سپیده وشام سیه نخواهد ماند
زوحدت ویکیِّ هر چه پیر وهر چه جوان
دگر نشان سلطنتی بر زمین نخواهد ماند
به رهبری مرد حق خلیل زمان
دگر بتی وجلالی به پا نخواهد ماند
چنان نهاد به اتش قدم که آتش ودود
شود گل ودیگر چنان نخواهد ماند
در این مه خجسته چونان فرشته ای آمد
زشرم دیو وددی در جهان نخواهد ماند
به جاءِ حق و زهاق هرباطل
که آمدست حق وباطلی نخواهد ماند .

بسم الله الرحمن الرحیم