بسم الله الرحمن الرحیم

 

  • درب اتاق هم بدجوری صدا جیر وجیر  می دهد . اصلا آدم پشیمان می شود که چرا درب را باز کرده. مخصوصا وقتی هم اتاقیش هم  خواب است .چاره ای نیست برای رفتن به حمام وگرفتن یک دوش  باید چند بار در را باز وبسته کنم .  آقای درودگر هم خوابش سنگین تر از این حرف هاست .

  • آن همه پسته وتنقلاتی که بارمان کردند فعلا روی دستمان باد کرده . اصلا وقت برای نشستن و پسته خوردن نیست . شب ها هم که می آییم اتاق ،سنگین از شام خوردنیم و صلاح نیست .
  • میوه و نوشابه هایی هم که بعد از هر وعده می دهند دچار این سرنوشتند. پرتقال های بزرگ وموزهای رسیده ونوشابه های پپسی و دوغ هایی که روی آن نوشته طتماج ومن نمی دان یعنی چه .. با این وضع باید یک ساک برای حمل این ها جفت وجور کنیم . به نظرم خود این ها هم سوغات دل چسبی خواهد بود برای بچه ها .

  • یک چیز دیگر هم هست واین تجربه چند سالی است که ازدواج کرده ام . دور از خانواده  هرچیزی که برایت تدارک دیده شود به تنهایی نمی توانی بخوری . در اراک هم اگر در جلساتی شرکت می کردم حتی اگر  کیک وساندیس می دادند که امروزه ارزان ترین تنقلات برای بچه هاست  سعی می کردم به محمد جواد ببرم .الان که فرسنگ ها دوریم وزیارت ها هم به دل صیقل داده دل تنگی هایمان چندین برابر است .

  • آقای درودگر از دیروز لباس شسته ودر گوشه اتاق آویزان کرده است اما اصلا خشک نشده. انگار تازه شسته است. خیس خیس . از بس اتاق سرد است . کلیدی که در اتاق وجود ندارد . فکر می کنیم سراسری است . اگر این جوری باشد حتما مریض می شویم .معلوم است که از آن گرمای 40 درجه  بیرون یکباره در دمای 3 درجه قرار بگیری چیزی برای ریه ها باقی نمی ماند .

  • گفته بودم که اشپزخانه ، نه آبدارخانه سوئیتمان مشترک هست با همان دو پیرمرد .در هر آبدارخانه  فقط چهار پنج ظرف برای میوه خوردن واحیانا تنقلات وجود دارد ، چها تا لیوان ،یک چایی ساز برقی ، یکی دوبسته چای کیسه ای و مقداری قند. این چایی ساز دو دقیقه طول نمی کشد که آب را به جوش می آورد . هر وقت که ازحرم یا خرید بر می گردیم عجب لذتی دارد چایی ساختن وخوردن .

  • پریزهای برق این هتل  هم برای ما عجیب غریب است . همه سه شاخه. تقریبا مثل پریزهای تلفن در ایران ولی نه مدور بلکه مسطیل شکل .یعنی سه شاخه وسایل برقی  مستطیل شکلند . حالابرای استفاده از  وسایل برقی ما مثل سشوار و ریش تراش  باید از تبدیل استفاده کنیم .

  • حدود ساعت 10 است ومن می خواهم دوباره به حرم بروم . در این ساعت از روز بهتر می توان به روضه ( بین منبر و مرقد پیامبر ) رفت. همیشه شلوغ است . بعضی وقت ها باید سرک بکشی تا ببینی نماز گزاری نمازش تمام می شود وسریع جایش را بگیری . فضیلتی دارد اینجا توصیف نا پذیر . جایی به اندازه 50 متر .

  • زیارت زن ها از حرم پیامبر  زمان خاصی دارد . حدودا از ساعت 8 شروع می شود تا ساعت 11. فقط در همین چند ساعت . شاید بعد از ظهر هم 2 ساعتی  باشد . باید دقت کنم .
    بعد از نماز صبح خادمان حرم چادری را علم می کنند.  از کنار باب النساء تا نیمی  از ضریح پیامبر.  تا حایلی باشد برای چشمان این مردان . غوغایی دارد زیارتشان .
     وقتی در باز می شود همه می دوند. ساعت ها باید منتظر بمانند تا این لحظه فرا برسد  . نمی بینم که می دوند  ولی از داد وفریاد یک  شرطه ی زن که از پشت بلند گو می آید احساس می کنم در حال دویدن هستند . این شرطه های زن  آن قدر فریاد می کشند که بعضا تبدیل به جیغ می شود . یک ریز صحبت می کنند. گاهی یک نفر وگاهی چند نفر با هم  .حالا نمی دانم چه می گویند . احتمالا زن ها وقتی به ضریح می رسند احساساتی می شوند وآن ها هم که از مشرک شدن این مردم نگرانند راهنمایی می کنند که به ضریح نچسبند .البته شاید .

  • نماز وتوبه جریان دارد  زیر ستون های توبه و حنانه و  کنار منبر  و محراب پیامبر . اما نمی شود دستی کشید وتبرکی گرفت . در هر گوشه ای یک شرطه ای ایستاده   با لباس عربی . شدیدا کنترل می کنند این جا را .  دوربین های زیادی هم  کار گذاشته اند. حدودا 600 دستگاه . وهمه در حال چرخش  وارسال گزارش لحظه به لحظه   . در این قسمت از مسجد تجمع دوربین ها بیشتر است. مثلا در کنار محراب النبی چهار دوربین پیشرفته روی یک ستون قرار داده اند برای مراقبت چهار جهت .
    این جا که باید خنک تر باشد از همه جا گرم تر است . ازآن خنک کننده ها این جا خبری نیست . با پنکه های سقفی تهویه هوا می شود . نمی دانم چرا . شاید نخواسته اند بافت مسجد به هم بخورد که بعید است . شاید هم خواسته اند به علت گرما حالت دافعه داشته باشد ومانع از ازدحام .
    وقت هست تا نماز ظهر . اذان تقریبا ساعت 12:20 است و تا آن موقع می توان نمازهایی را به نیابت خواند از طرف کسانی که التماس دعا داشته اند . دعایی کرد برای دوستان و خویشان . به انسان یک عطشی دست می دهد این جا . مخصوصا چون جا سخت گیر می آید .

  • نماز ظهر که تمام می شود بر می گردم به هتل .  ناهار صرف می کنیم . قبل از نماز عصر وقت هست برای یک استراحت .
  • ساعت سه ونیم است . وقت نماز عصر در این جا حدودا سه وچهل دقیقه بعد از ظهر است . خلوت تر  بودن نماز در عصرها محسوس . در روز پنج نوبت  مردم را به مسجد کشاندن هم هنر است برای واضعان چنین طریقتی  وهم سختی برای مکلفین و پیروان چنین شریعتی .
  • البته گاهی هم فکر می کنم که خیلی هم سخت نیست . وقتی قرار است بعد از نماز ظهر در همان خنکی مسجدپیامبر دراز بکشی ویک خواب عمیق – عمیق تر از خواب شب – داشته باشی ولی وضویت باطل نشود و برخیزی واقتدا کنی به امام ونماز عصرت را اداکنی چه سختی دارد؟؟؟
    قبل از اذان که به حرم می رسی می بینی اینان چنان  خوابیده اند که اگر دقت کنی صدای خرو پفشان را هم می شنوی . با صدای اذان بر می خیزند وکنارت نماز اقامه می کنند . بی هیچ گمانی بر این که ممکن است در خواب شیرینش یکی از مبطلات وضو حادث یا صادر شده باشد .
    جالب است این که اتصال صفوف هم در این جا معنا ندارد . دیده ام برخی را که هنگام اذان در خیابان در حال خرید است وتا امام جماعت دو کیلومتر و به صف آخر یک کیلومتری فاصله دارد واز همان جا اقتدا می کند به امام و نماز ادا می کند . بگذریم که بعضی ها جلوتر از امام جماعت با فاصله زیاد به امام جماعتی که در  پشت سرشان هست  اقتدا می کنند و نماز می خوانند . بگذارم برای بعد .

  • نماز عصر که تمام می شود در مسجد می مانم. بعد از نماز عصر قرآن آموزی بچه ها شروع می شود . بچه هایی پنج شش ساله تا سیزده  چهارده ساله . دشداشه سفید پوشیده وکلاه سفید به سر گذاشته . بامزه جلوه می کنند .  حدودا پانزده نفری دور یک مربی . ومربی ها بیشترشان جوان ونوجوان  . بعضا کمی از قرآن آموزها بزرگترند . یک میز کوچکی گذاشته اند ودور آن نشسته و لیستی هم در دست گرفته. بچه ها دور او حلقه زده وحفظیاتشان را تحویل می دهند وگاهی مشغول شیطنت کودکانه  .
    به نظرم یک نهضتی برای حفظ قرآن راه انداخته اند مثل نهضت سواد آموزی ما .وبه صورت این شرکت های هرمی هر مربی خودش شاگرد برای یک مربی دیگری است که از خودش جلوتر است  .  زیر نظر اداره کنندگان  مسجد النبی . روی میزی که استادشان  نشسته جمله ای نوشته بود به این مضمون : ((اداره التعلیم القرآن )).
    اصلا در این جا حفظ قرآن یک عادت مُسری است . مدام در حال حفظ هستند . در مسجد قبل از نماز می بینی مصحف در دست دارند وچشم ها را می بندند و تمرین می کنند وهی مراجعه می کنند  به قران برای اصلاح و یا چند نفردور هم نشسته حفظیات را به هم تحویل می دهند.حتی در فروشگاه ها.  البته بیشتر فروشگاه هایی که صاحبانشان عربند و  عرضه کننده محصولات فرهنگی .

  • بگذار بگذرم . هرچندقبلا گفته ام ولی چون تکرارش به عطشتان می افزاید بگذار بگویم که این جا نماز ودعا وتلاوت قرآن  خیلی لذت دارد. نه فقط برای من . هر کس که پایش به این جا باز شود همین حال را دارد . . اصلا دلم نمی خواهد از حرم بیرون بیایم .سعی می کنم آخرهای وقت توزیع شام خودم را برسانم به هتل .

  • بعد از خوردن شام تازه وقت بازار گردی ایرانی هاست . یکی از علت هایش خنک تر شدن هواست و علت دیگرش هم این است که شب ها بعد از ساعت 10 حرم را می بندند .

  • یک رسم جالبی هم که در این جاست این است که بازاری های مهم مدینه به تاکسی دارها یا آژانسی ها کرایه مسافرها را می دهند واین ها می آیند جلوی هتل و  زائران را می برند به آن بازارها .و جالب این که دوباره این ها را بر می گردانند بدون گرفتن کرایه . شب ها بعد از شام جلوی هتل ها بساطی دارند ا ومدام جار می زنند برای جلب مشتری برای آن بازاری که فرستاده آنها را . وکارتهای تبلیغاتی آنها را بین زائران توزیع می کنند .
    فعلا من و رفیقم حال بازار نوردی نداریم هرچند می دانم که چاره ای نداریم اما برخی از همسفران تا حالا کولاک کرده اند در خرید .

  • در اطراف همین هتل الیاس السکنی یک پیراهن سفید چینی می گیرم و بر می گردم به هتل. دو هزاروپانصد تومان . برای این چند روزی که زیر آفتاب داغ مدینه هستیم خوب است . بعضی هم سفرها هم تا رسیده اند  به عربستان دشداشه ای گرفته اند و خود را به هیئت اعراب در آوده . گویا آرزویی است برایشان ومن در این فکرم که چرا زود ما ها را جو می گیرد ... .


    ادامه دارد ......