بسم الله الرحمن الرحیم
 

 

نفحات نفت" چندمین کتاب "رضا امیرخانی" نویسنده ی جوان کشورمان است و در شمار جوانان سربلند و نخبه ی این آب و خاک . این کتاب را در همین چند روزی که به وطن برگشته ام به دست گرفتم و از حدّت شیرینی خیلی زود تمامش کردم .

سال پیش کتاب "جانستان کابلستان" او را برایتان معرفی کردم . "محمد جواد" هم در این یک ماه ای که همراه من در دهلی نو مانده بود کتاب " قیدار"ش را خواند و حالا او به من توصیه کرده است که حتما قیدار را بخوانم و برایتان معرفی کنم .

"نفحات نفت" به نوشته ی خود امیرخانی نه رمان است و نه داستان و قصه و ... این کتاب یک "نوشته اخوینی" است یعنی دلنوشته . روی جلد آن نوشته شده است "جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی".  همان گونه که از این توضیح کوتاه نمایان است دیدگاه نویسنده درباره ی مدیریت های مبتنی بر درآمدهای نفتی در کشور ما برررسی شده و نقدها و هشدارهای تکان دهنده ای به زبان بسیار ساده و با آوردن مثال هایی بسیار ملموس و ساده بیان شده است.  این کتاب، به زبان خشک اقتصادی یا تحلیل های خیلی رسمی که گاهی آدمی را خسته می کند و یا پیچیدگی ی آن حوصله ی آدم را سر می برد، نیست. کتاب به فصل های کوتاهی تقسیم شده و با بازی های زبانی که زبان مخصوص امیرخانی است، آمیخته گردیده است. البته من نظرم اینه است که وی خواسته یا نا خواسته تحت تاثیر نثر جلال آل احمد نیز بوده است هر چند که در اندازه ی این تاثیر پذیری باید نثرها را به دقت مقایسه کرد .

امیرخانی در این کتاب با مقایسه ی شیرین ولی نگران کننده میان مدیران دولتی و سه لتی به نقد مدیرانی می نشیند که بر چاه نفت تکیه زده اند و فاتحه ی اقتصاد، کارآفرینی، خلاقیت های تولیدی، مسیر رشد شغلی جوانان و سرمایه گذاری های خصوصی را به صورت وحشتناکی از طریق مافیایی خوفناک خوانده اند.

به تعبیر امیرخانی نفت همان دولت است و دولت همان نفت . من برش هایی از سطور این کتاب را در این جا می آورم و توصیه می کنم این کتاب را بخوانید.

"شنیده ام که ستاره ی دریایی اگر بازوش زیر سنگ گیر بیافتد از خیر بازو می گذرد و آن را قطع می کند، اما این مال وقتی است که ستاره بیم داشته باشد از خطر... دولت تا نفت دارد، خطری تهدید نمی کند! و این گونه اقتصاد دولتی و مدیر سه لتی ساخته می شوند."      پشت جلد کتاب

"نظام اداری ما چنین تعریف کرده است کار را که در آن ارزیابی هست برای تمام اجزای یک دستگاه تا برسیم به مدیری که فارغ است از ارزیابی. آب دارچی را با چای قندپهلو می سنجند، کارمند را با کارت ساعت حضور و غیاب، کارشناس را با تعداد ورق های آ-چهاری که سیاه کرده است... اما مدیر سه لتی را با هیچ چیز نمی سنجند... همین که د رمجموعه ی تحت امرش کسی نِق رسانه ای نزند، کافی است و جناب معاویه علیه الهاویه یادمان داده است که دهان منتقد یا با خاک بسته می شود یا با زر! پس مدیر سه لتی هماره موفق است. او تیری می اندازد رجماً بالغیب و سال به سال، خود، دوایری متحدالمرکز حولِ تیرِ به تاریک یخورده، می کشد و گزارش می دهد به مسوول بالاتر این قوت کمان گیری را و دقت نشانه زدن را! سر سال او خود پیدا می کند که به کجا رسیده است و همان جا را مقصد اعلام می کند."    صفحات 132 و 133

 "مدیر سه لتی می داند که بقایش نه به عمل کرد و نه به رضایت مردم که به بسته گی و وابسته گی با مسوول سه لتی بالاتر ارتباط دارد، پس تمام سعی اش را در رضایت او به کار خواهد برد. فرهنگ تملق و البته تملق پذیری از همین جاست که گسترش می یابد.

مدیر سه لتی هرگز نمی تواند بدون اتصال به شیر نفت، مدیریت کند..."        صفحه ی 150