عیزی رسانه
بسم الله الرحمن الرحیم

« مش عیزی » و به قول کوچک ترها « عیزی داشی » . لقبی است که همه اهالی روستا او را با آن می شناسند . نه فقط اهالی روستای ما که خیلی از مردم روستاهای هم جوار هم . حالا اگر برخی هم او را « دلّک » یا « اوس عیزی » صدا کرده باشند چیزی از قاعده را عوض نخواهد کرد .عیزی را با عین نوشتم نه با الف . شاید به این دلیل است که نام اصلی او عزیز الله است . نامی که شاید برای خودش بیش از ما غریبه باشد .
مرد لاغر اندامِ قد بلند و خوش خلق . مردی که خودش یک رسانه است . به تمام معنا . با آن موتور یاماها 125 شکاری زرد رنگش که رنگ آن را کمتر کسی دیده است از بس که زیر روپوش پنهان مانده . دلاکی را از پدر به ارث برده . همراه برادرش حاج قریب . دو برادری که هم از حیث لاغری و چاقی با هم متفاوتند و هم از حیث اخلاق . خیلی از بچه ها آن قدری که از حاج قریب حساب می بردند از پدر ومادرشان حساب نبرده اند و ان قدری که با مش عیزی راحت بوده اند با پدر و مادر نبوده اند .
سلمانی ، ختنه کردن و دندان کشیدن و پانسمان کردن انواع زخم ها ، هواداری در جشن عروسی ها و ختم ها کاری است که سال های سال کار او و برادرش حاج قریب است . اما چاووشی ، نوحه و مولودی خوانی ، اذان گویی و خواندن تعقیبات نماز ها ، جار کشیدن برای امور و ده ها کار دیگر فقط از کارهای رسانه ای است به نام « مش عیزی » .
یکی از خاطرات تلخ جوانان از مش عیزی کوتاه کردن موهایشان در نزدیکی عید با ماشین چهار - البته به دستور معلمان - بوده است و خاطره ی دیگر ختنه شدنشان به دست او .
اما مش عیزی فقط همین نیست . این ها کار هر دلاک دیگری هم می تواند باشد . حیف است که ننویسم . کارکرد عیزی برای روستای ما مثل کارکرد « اهنگران » است در جبهه ها .
ما وقتی معنی دیوار صوتی را فهمیدیم که دیدیم مش عیزی ضربدرهای بزرگی بر روی همه ی شیشه های مسجد زده بود و ما فهمیدیم که بمب ، ثدام و دیوار صوتی یعنی چه .
نمی دانم اگر مش عیزی نبود چه کسی این همه سال مسجد را در محرم ها با پارچه های مشکی و کتیبه های « باز این چه شورش است ...» عزادار می کرد و در نیمه ی شعبان و میلادهای دیگر پرچم سبز و شادمانی بر سر درب آن آویزان .
آیا کسی این همه حوصله داشت که بلندگوی مسجد را زنده نگه دارد .
چه علاقه ای به خواندن داشت .هیچ محرمی نبوده که او نخوانده باشد . حتی اگر کسانی برای این که خودشان بلند گو بگیرند او را تخطئه کرده باشند . گاهی این علاقه تبدیل می شد به حرص اما مردم او را پذیرفته بودند . شاید بعضی وقت ها موقع و مخاطب شناس نبود اما ارادتش را می خواند . با همه وجوش نه با صدا که صدای خوبی هم نداشت .
حتی اگر در همه ی سالها در اولین شب محرم نوحه ی « ای زی به عرش کبری ...» را خوانده باشد و کودکان وجوانان به خاطر شباهت نوحه با اسم او بلند خندیده باشند . او در همه ی این سال ها چراغ ارادت به اهل بیت ( ع) را روشن نگداشته است .
مش عیزی تمامی ندارد اما غرضم از این نوشته وجه رسانه ای اوست . علاوه بر دیوار مسجد ، چهار طرف دیوار سلمانی کوچک روستا - محل کسب او و برادرش - نیز سرشار بود از عکس و پوستر . این بنگاه خبر پراکنی جایی بود مثل بی بی سی که محل رد و بدل شدن اخبار روستا بود زمانی که نه تلوزیونی بود و نه ماهواره ای .
غروب های دل انگیز تابستان مردان خسته از چیدن دیم ، در این سلمانی آرامش می یافتند و بده بستان خبر داشتند . وعده گاه جوانان نیز . جایی که با محل عبور دختران - برای بردن آب از چشمه - فاصله ی زیادی نداشت و آن موقع که تکنولوژی به حدّ پیامک نرسیده بود عشق ها با برق چشم ها ردّ و بدل می شد .
زمانی که هشت نه ساله بودم و برای کوتاه کردن موهای سر به سلمانی می رفتیم پوسترها و عکس های فراوانی که از امام و یاوران امام بر در و دیوار ما را از گذز زمان غافل می کرد . تصویز بسیاری از بزرگان که اکنون در ذهن من است همان تصاویری است که در آن سلمانی کوچک ده کوثر دیده ام .
دو تصویر خیلی در ذهن من درخشان مانده . یکی تصویر شهید محراب آیت الله مدنی است که لباس پاسداری پوشیده . او در این لباس خیلی شبیه امام است و دیگری پوستر بزرگی از شهید صیاد شیرازی . (تصویر این مطلب ) . شهید در آن زمان هنوز سرهنگ بود . این پوستر ما را عاشق جنگ و دلاورانش کرده بود . لباس پلنگی بر تن شهید چقدر برایمان جذابیت داشت .
رسانه ای به نام مش عیزی در سال ۱۳۶۴ سرهنگی را به روستاییان شناسانده بود که ۱۴ سال بعد به عزت شهادت نائل آمد . او که نامش لرزه بر تن منافقین می انداخت .
دعا می کنیم عیزی همچنان برای ده کوثر بماند و برای اهل بیت بخواند . شاید این صفحه یادمانی باشد از کسانی که بر ما اثر داشته اند. این تصویر من را علاوه بر این که مشتاق شهید صیاد شیرازی می کند دلم را می برد به روستا و حال وهوایی که مش عیزی از جنگ و فرماندهان بزرگ برای ما می کشید . زمانی در روستا همه ی دانسته های ما از رادیو بود و ما جنگاوران ودلاوران را جز از طریق همین پوسترها ندیده بودیم .یادهمه ی شهدا ورزمندگان که صفحه های بی نظیر مقاومت را نقاشی کردند گرامی باد .
بسم الله الرحمن الرحیم