هند و ایزان آشنایان همند ....
بسم الله الرحمن الرحیم

باز خنگ فکرتم جولان گرفت فیل طبعم یاد هندستان گرفت
تا خیالم نقش روی هند بست یافت ذوقم جلوهٔ طاوس مست ...
دل اسیر حلقهٔ زنجیر هند جان فدای خاک دامن گیر هند
بسملاحتهادرآنخاکو هواست هند را کان نمک خواندن رواست
آننمکزاری که خاکش عنبر است خار اوچمپا، خسش نیلوفر است
هرکه رفت آنجا نمکپالود شد سادگی افکند و رنگآلود شد
جان فدای آن نمکزار سیاه بینمک، آنجا نمیروبد گیاه
فکرها رنگین و رنگین جویها رنگ بیرنگی عیان بر رویها
لشکر یونان از آنجا رَم گرفت عـبرت ازکار بنی آدم گـرفت
شدعربدرهند و وحدتپی فکند عاقبت آنجا عرب هم نی فکند
ترک آنجا ترکی از سرواگرف فارسی بود آن که آنجا پا گرفت
ایزدی بود آشناییهای ما آشنا داند صدای آشنا
هند و ایران آشنایان همند هر دو از نسل فریدون و جم اند
آن که کندم خورد و دور ازخلد ماند در سراندیب آمد و گندم فشاند
خاک هند از خلد دارد بهرهها رنگ آن گندم عیان بر چهرهها
گرچه گندمگون و میگون آمدیم هر دو از یک خمره بیرون آمدیم....
لاعلاج از دور بوسم روی هند روی گبر و مسلم و هندوی هند
پس پیامی میفرستم سوی یار در لطافت چون نسیم نوبهار
گویم ای هند گرامی شاد باش سال و ماه از بند غم آزاد باش
از سر اخلاص داریم این پیام هان سخن کوتاه کردم والسلام
استاد ملک اشعرای بهار
* به یاد برادرم « سید خصال نقوی » سرایدار با صفا و مومن مدرسه ی ایرانیان دهلی نو .
بسم الله الرحمن الرحیم