آفتاب بالا آمده بود ...چشمهام رو که باز کردم دیدم جز علی که خوابیده  کسی در خانه نیست

..... پدر برای آبیاری رفته بود ....مادر را در حیاط دیدم که مثل همیشه آب وجارو می کرد....

میدان گاه کنار مسجد جایی بود  که معمولا اگر خبری می شد   مردم روستا انجا جمع می شدند ...خیلی متوجه نشدم علت شلوغی چیست ...اما همهمه زیاد بود ونشون می داد امروز مثل روزهای دیگر نیست .

۱۰ دقیقه مانده بود به ۷ صبح ...

به ذهنم رسیدکه دیشب تلوزیون ازمردم  خواسته بود برای سلامتی امام دعاکنند....به خودم لرزیدم ...حوصله نکردم در خانه بنشینم و به اخبار گوش بدم ...رادیو  ضبط را برداشتم آوردم به پشت بام و آویزان کردم به یک چوب.... حالا دیگر ضربان قلبم تند تر می زد  ونفسم در سینه حبس شده بود :

دینگ ..دینگ...دینگ.... ساعت ۷ بامداد اینجا تهران است صدای جمهوری اسلامی ایران

 

                                          بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله وانا الیه راجعون روح بلند و ملکوتی سرور مسلمانان جهان وپیشوای مستضعفان  حضرت امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست ....

 

بی اختیار اشک چشمهام سرازیر شد ...دویدم به طرف حیاط....مادر ...مادر  امام فوت کرده .

ومادر جارو رو به زمین گذاشت ...هیچی نگفت ولی یکباره اشک از گوشه چشمهاش فواره کرد . اون بنده خدا هم که از صبح علی الطلوع مشغول کارها بوده  این خبر را نشنیده بود ....

امتحان داشتیم ...به قول معروف امتحان ثلث سوم ...لباس ها راپوشیم ورفتم ...

یاد  آقای نصیری مدیر مدرسه راهنمایی بخیر ...از آستانه تا ده کوثر رو با موتور آمده بود که به ما بگه به خاطر رحلت امام امتحانها برگزار نمی شود ...

مادرم صبحانه پدر را آماده کرده بود ....برداشتم وبردم جایی که  داشت زمین ها را آبیاری می کرد ...تا چشمش به من افتاد بغضش ترکید وگریه کرد وخواست که برگردم ورادیو را برایش ببرم...

 من  نوجوان 13 ساله   اولین شعرهایم را در رحلت این مرد آسمانی سرودم :

                                 شال عزا به سر کنید .........امام ما رحلت نمود

                          جامه سیه به تن کنید............امام ما رحلت نمود

نمی دانم این مرد آسمانی چه کرده بود با دلها .....همه را شیفته خود کرد ه بود ...

با  حرکت  یک دست به جانهای مرده جان می داد

وبا حرکت دست دیگر به  جانهای عاشق شربت شهادت می نوشاند ...

روزی که پر کشید گویی  محرم دیگر آمد ...همه – کوچک وبزرگ – سیاه پوش عزای او شده بودند ...

عزا عزاست امروز

                           روز عزاست امروز

                                                   خمینی بت شکن

                                                                              پیش خداست امروز